علی‌زارع‌شاهی

عضو شبکه پژوهشگران حلقه حکمرانی نظام پولی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)

مقدمه

سرمایه‌داری در قامت یک نظام و شکل‌دهنده روابط اجتماعی، پیوندهایی با اجزایی داشته که در طول زمان بوسیله آن‌ها توسعه و تحول پیدا کرده است. در کمتر منابعی شاهد آن هستیم که به این پیوندها به طور مستقل نگاه شده و بررسی گردند. تنها به اشاره‌ای گذرا و بحثی سطحی از ضرورت و فلسفه این پیوندها اکتفا شده و کمتر دیده‌ایم کسی با نگاهی ژرف به بررسی این پیوندها بپردازد.

تکنولوژی و دولت، دو مقوله اساسی برای نظام سرمایه‌داری بوده که پیوند سرمایه‌داری با آن‌ها در طول تاریخ برایش زایش، رشد و توسعه به همراه داشته است. همیشه نامی از این دو در آثار اندیشمندان در نسبت با سرمایه‌داری به میان رفته اما بنظر می‌رسد کمتر کسی صورت‌بندی جدیدی از مقوله تکنولوژی و دولت در دنیای سرمایه‌داری امروز ارائه دهد.

در این یادداشت سعی داریم تا موضوع تکنولوژی و دولت در نسبت با سرمایه‌داری را در کانون توجه خود گذاشته و از زاویه نگاهی نو به درآمدی در این بحث برسیم.

دولت مدرن و سرمایه‌داری

شاید بگویید اندیشه‌های لیبرالیسم اقتصادی که از زمان آدام اسمیت پایه‌ریزی شد، به نوعی موضع‌گیری سرمایه‌دارها (طبقه بورژوا) علیه دولت بوده است. اما سوال مهم اینجاست که آیا قبل از آن، در زمان ایجاد مستعمره‌ها، در زمان انقلاب دریانوردی، اصلاً در زمان ایجاد حکومت‌های پارلمانی و بعدها در تغییراتی که لیبرالیسم اقتصادی برای دولت‌ها ایجاد کرد، مگر می‌توان منکر همراهی دولت و سرمایه‌داری شد؟ درست است که تلقی کنونی این است که دولت و سرمایه‌داری (البته مأنوس‌تر از آن، تقابل دولت و بازار) تا حدی موضعی علیه هم داشته و هر دو کلیدواژه‌ای از دو مکتب اقتصادی رقیب هستند، اما لازم است برای بررسی تاریخی پیوند میان سرمایه‌داری و دولت، تلقی کنونی را به جهت عدم ایجاد سوگیری در شناخت این رابطه کنار گذاشت. ادعای نگارنده زمینه‌سازی دولت برای رشد و توسعه سرمایه‌داری است. برای بررسی این رابطه که به نظر می‌رسد بسیار تنگاتنگ است، به برخی از آثار اندیشمندان اشاره می‌کنم.

در کتاب «تاریخ مختصر برابری» اثر توماس پیکتی، ادعا شده است جریان استعمار بدون استفاده از قدرت متمرکز دولت‌ها ممکن نبود به این سطحِ محقق شده برسد. در حقیقت این همراهی و حمایت دولت‌ها بوده که امکان تصرف و تجاوز را برای سرمایه‌دارهای آن زمان ممکن کرده است. اساساً ایده تمرکزگراییِ دولت بود که توانست با تمرکز قدرت، ثروتِ دیگر ملت‌ها را غارت کرده و انباشت ثروت را برای بورژواهای دوران پیشاصنعتی فراهم نماید. اتکای درباریان، اشراف‌زادگان و بورژواها در این عصر تماماً به دولت بوده تا جایی که دولت‌های استعمارگر عمدتاً مالیات‌های بیشتری را به نسبت سایر دولت‌ها وضع نموده تا بتوانند طرح‌های استعماری خود را با شدت بیشتری دنبال کنند.

در کتاب «خاستگاه سرمایه‌داری» اثر الن میک‌سینزوود اشاره شده که اساساً یکپارچگی بازارهای سنتی تکه تکه و رقابتی شدن آن‌ها که از ملزومات شکل‌گیری و قوام نظام سرمایه‌داری است، با تمرکز قدرت و ثروت در دولت‌های مدرن ممکن شده است. این کتاب با اشاراتی از قبیل خدمات دولت به سرمایه‌داری، به بررسی روابط امروزی و در حال گسترش سرمایه‌داری پرداخته است. نویسنده بیان کرده که سرمایه امروز در مسیر جهانی شدن است؛ حتی با این وجود نمی‌تواند رابطه‌اش را با دولت قطع کند و برای توسعه جهانی خود، نیاز شدیدی به حمایت‌های فرااقتصادی و نفوذ سیاسی دولت‌ها دارد. سرمایه برای حفظ انباشت و تداوم نظام مالکیت خود، نیاز به اقتدار حقوقی و سیاسی جهانی داشته و بدون وجود چنین زمینه‌هایی، توسعه جهانی برایش ممکن نیست. نکته مهم این کتاب که رابطه تنگاتنگی با مقصود این یادداشت دارد این است که: «در عین نیاز سرمایه‌داری به دولت، در این رابطه تناقض‌هایی فزاینده ایجاد شده است». در حقیقت این اتکا به دولت از جهت اکل میته! بوده و از سر ناچاری است. لوازم و ضرورت‌های رقابت میان دولت‌ها با اهداف سرمایه‌داری همخوانی ندارد. همچنین جنگ میان دولت‌ها و خصومت‌ها و بازی‌های سیاسی عرصه را بر سرمایه‌داری تنگ کرده است. درنهایت، دولت تا یک زمانی توانست یکپارچگی‌هایی در بازار و جامعه متناسب با اهداف سرمایه‌داری ایجاد کرده و راه را بر آن هموار نماید اما اکنون در ایجاد یکپارچگی‌های در سطح جهانی ایده تمرکزگرایی نارساست! مسئله دیگر، نقض روابط سرمایه‌دارانه و اصول آن، توسط مناسبات عرصه سیاست است. سیاست‌ورزی‌ها بعضاً خود حاکمیت بر سرمایه پیدا می‌کنند، در صورتی که جزء اساسی نظام سرمایه‌داری حاکمیت سرمایه بر روابط قدرت است.

مارکس نیز در کپیتال خود، نقطه نظرات متعددی درباره دولت دارد. اما سه مورد از این نظرات با ایده یادداشت قرابت دارد. 1.دولت‌ها عامل بقای نابرابری و کمیته اجرایی بورژوازی هستند(با توجه به انقلاب و تشکیل حکومت پارلمانی تحت نفوذ بورژواها در انگلستان). 2.دولت‌ها روابط نابرابر اجتماعی را تولید و طراحی می‌کنند(قوانینی که بر روابط اجتماعی بار می‌شود). 3.نقش دولت و گستره دخالتش، به میزان بحران‌های سرمایه‌داری بوده و به جهت کنترل تعارض طبقاتی است تا طبقه پرولتاریا بحران اجتماعی نیافریند.

ماکس وبر در کتاب «تاریخ عمومی اقتصادی» نیز نقش اساسی برای دولت مدرن در ظهور سرمایه‌داری اروپایی قائل است. از حیث فرهنگی و عقیده‌ای، اخلاق پروتستانی بود که تعصبات مذهبی-سنتی را از بین برد و از طرف دیگه، دولت مدرن با استفاده از اصلاحات در ترتیبات نهادی جامعه، زمینه رشد و توسعه سرمایه‌داری را فراهم کردند. از موارد نام‌برده در این اثر که به دست دولت‌ها محقق شد: 1.به‌کارگیری بروکراسی و حاکمیت قانون 2.از بین بردن روابط فئودالی که برای ایجاد روابط سرمایه‌داری صنعتی ضروری بود 3.ایجاد روابط سرمایه‌داری 4.ایجاد پدیده شهروندی(افراد با حقوق برابر و روابط متکی بر قراردادهای آزادانه که اسمیت نیز از شرایط جامعه تجاری می‌دانست) 5.ایجاد دموکراسی و نمایندگی 6.لغو مناسبات اجتماعی مبتنی بر خویشاوندی و طایفه که جلوی رفتار اقتصادی و عقلائی را می‌گرفت. این موارد در حقیقت برای ایجاد بازارهای یکپارچه و آزاد ضروری بوده و بازارهای مصرف انبوه را ممکن ساختند. در نسبت بین دولت و سرمایه‌داری وبر می‌گوید:«مادامی که دولت ملی در جهان مستقر است، امپراطوری سرمایه‌داری نیز پایدار خواهد بود». البته وبر قائل است که یک رابطه دوسویه میان دولت و سرمایه برقرار بوده و همچنین تعارض‌هایی نیز میان آن‌ها در جریان است. برای مثال به تعارض میان سرمایه‌دارهای فراملی و دولت‌ها اشاره نموده و می‌گوید قدرت بین آنان جابجا می‌شود.

تکنولوژی و سرمایه‌داری

در حقیقت تمرکزگرایی، یک ایده برای اداره جامعه است. برای سازمان‌یافتن جامعه، ارتقا، تحول و توسعه آن سیر تاریخ به سمت تحقق ایده تمرکزگرایی رفته و با ایجاد دولت‌های مدرن و سازمان‌ها، ظرفیت‌های جدیدی برای جامعه ایجاد شده است. اما در برابر این ایده، ایده دیگری نیز وجود دارد که می‌توان آن را واکنشی به ایده تمرکزگرایی دانست؛ توزیع‌شدگی یا تمرکززدایی! این ایده با نقدهای خود به سیستم اداره متمرکز مانند واسطه‌های هزینه‌زا، محدودیت‌ها بر آزادی فردی، فساد و قدرت پیدا کردن افراد فاسد که در پی کسب منفعت خود هستند نه جامعه، نتیجه می‌گیرد که سیستمی برای اداره جامعه مناسب است که ساختاری برای تمرکز قدرت تحت عنوان دولت وجود نداشته باشد! اساساً چرا باید به انسان‌هایی که در پی منفعت خود هستند و در طول تاریخ اینقدر مردم را استثمار کرده‌اند، اعتماد کرد؟!

فردگرایی رادیکال این دسته، قرابت بیشتری با مبنای انسان‌‌شناسی نظام سرمایه‌داری داشته و به دنبال تحقق خالصانه نظام سرمایه‌داری، تمرکز قدرت در دولت را ایده‌ای ناقص و نارسا برای ایجاد سرمایه‌داری می‌پندارند. مدافعان تمرکززدایی تا زمان انقلاب دیجیتال و ابداع فناوری بلاکچین، عملاً راهکاری عملیاتی نداشتند.

شاید در ذهنتان این پرسش ایجاد شده که مگر تکنولوژی نقش افزایش بهره‌وری در نظام سرمایه‌داری ندارد؟ پس این دیگر چه نوع صورت‌بندی و چه نوع ورود به بحث «تکنولوژی و سرمایه‌داری» است؟ بله قطعا اینچنین است؛ اما اگر دقیق توجه کنید، صورت‌بندی فوق نیز خارج از این چارچوب نیست و حرف جدیدی نمی‌زند! شاید بتوان بهره‌وری در نظام سرمایه‌داری را به کاهش نقش واسطه‌ها بعنوان هزینه در رسیدن به سود دانست؛ و نقش تکنولوژی هم باید در راستای تحقق هدف مذکور باشد. خب با فرض اینها، بحث این است که الان، دولت و نهادهایش، یک واسطه برای سرمایه است و همین! کمااینکه در بخش قبل دیدیم، دولت چیزی به جز دستاویز صاحبان سرمایه برای سود بیشتر نبوده است. پس از آن که دولت محدودیت‌هایی را برای سرمایه‌ ایجاد کرده، اندیشه‌هایی در پی بریدن دست دولت از مناسبات جهان سرمایه‌داری برآمدند.

این تمسک تاریخی سرمایه‌داری به دولت، تعبیر «دست عضلانی»[1]را به ذهنمتبادر می‌کند. حال دیگر این دست عضلانی خود به صورت یک واسطه درآمده و با وجود انقلاب دیجیتال و فناوری بلاکچین، بلاموضوع شده و می‌توان کم کم آن را کنار گذاشته و جهانی یکپارچه برای سرمایه‌داری ایجاد نمود. در حقیقت اینجا هم تکنولوژی دارد نقش خود را تمام و کمال برای سرمایه‌داری ایفا می‌نماید.

تکنولوژی با ایجاد چیزهایی مانند توسعه وب، شبکه‌های اجتماعی، سیستم‌های همتا به همتا و بلاکچین توانست مرزهای ایجاد شده توسط دولت‌ها را بشکند و یکپارچگی‌های جهانی ایجاد کند. در پی برخی از این تحولات، باز هم سایه انحصار دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ در دست آن‌ها بر دستاوردهای تکنولوژی افتاد. پس در پی این رقابت قرن، مدافعان تمرکززدایی و سرمایه‌داری حقیقی، باید به فکر خلع ید دولت‌ها و ایجاد بنیادین جامعه خود بوده و چیزی رو کنند که بستر تمرکززدایی را به معنای واقعی محقق کند. اما این «چیز» چیست؟! به نظر نگارنده، در پی طرح انداختن برای ایجاد یک جامعه جدید، باید باز هم باید از قواعد ایجاد جامعه مادی پیروی کرد. با این چارچوب، چیزی که جامعه را ایجاد و قوام بخشیده، نهاد «پول» است. پس برای ایجاد جامعه جدید، تمرکززدایان نیز باید پولِ خود را پدید آورند. مسئله مهم دیگر درباره پول این است که اساساً دولت‌ها نیز قدرت خود را از پولِ خود میگیرند؛ سیاستگذاری، تامین مالی طرحها، هدایت اجتماعی و تحمیل خود به مردم همگی توسط کنترل پول صورت میگیرد. به بیان دیگر، دولت با کنترل پول است که توانسته در همه عرصه‌های اجتماعی بر مردم سایه بیفکند.

یکی از تقریرهای مبنای ایجاد پول غیرمتمرکز می‌تواند صورت‌بندی فوق باشد. یعنی با پول غیرمتمرکز، هم بنیاد این جامعه جدید پی‌ریزی شده و هم بصورت نقطه‌زن، جنگی تمام عیار علیه دولت و ایده تمرکزگرایی رقم خواهد خورد. فناوری بلاکچین، امکان ایجاد این صورت از پول را فراهم کرده و همچنین معجزه و آرمان آن، ایجاد یک جامعه بدون نیاز به «اعتماد» به اشخاص است. به بیان دیگر می‌توان جامعه را با آن اداره نمود اما نیازی به ایجاد تمرکز قدرت در دست یک عده محدود نیست.

بلاکچین می‌تواند سیستمی ایجاد کند که دیگر نیازی به جزء کنترل کننده و هماهنگ کننده نباشد، که به آن «سیستم کاملاً توزیع‌شده» می‌گویند. ماحصل این فناوری برای سرمایه‌داری، ایجاد جامعه بازاری است. در همه عرصه‌های اجتماعی می‌توان بازاری فراهم کرد بدون حضور یک جزء ناظر و تنظیم‌گری که آلوده به سیاست و محدودیت‌های آن باشد (دولت). و این بازار مرزی ندارد! مکان در آن معنا ندارد! تنها ارزش اساسی آن، سرمایه است و هر کس به هر میزان که سرمایه‌ دارد در این بازار قدرت خواهد داشت. با این معماری، دیگر «قدرت» خود عنصری در عرض «سرمایه» نیست؛ بلکه چیزی است در «ذات» سرمایه! به بیان دیگر، حاکمیت سرمایه بر روابط قدرت به معنای واقعی کلمه محقق شده و چیزی که این مناسبات قدرت را رقم می‌زند بدون هیچ واسطه‌ای خود سرمایه است.

به طور جزئی‌تر و عملیاتی‌تر، در بیت‌کوین و سایر رمزارزها شاهد آن هستیم که خلق پول توسط اعضای شبکه صورت می‌گیرد. اما آن کسی که بیشتر از همه سرمایه دارد، می‌تواند بیش از همه پول را خلق کند و کنترل پول را به دست گیرد. البته در بیتکوین بعنوان اولین رمزارز، نقص‌هایی نسبت به آرمان آن وجود دارد. برای استخراج و رسیدن به سود در شبکه بیتکوین لازم است تا دستگاه ماینر از شرکت‌های تجهیزات تکنولوژی تهیه کرده و با استفاده فزاینده از نیروی برقی که نیروگاه برق تولید می‌کند دست به استخراج زد. پس در این میان دوباره دو واسطه حضور دارند. در نسل‌های بعدی اما با توسعه تکنولوژی دست این واسطه‌ها نیز بریده شده و در شبکه اتریوم، دیگر نیازی به این واسطه‌ها نبوده و اصطلاحاً در مکانیزم «اثبات سهام»، امکان و ظرفیت خلق پول هر شخص، مستقیماً و بدون واسطه به میزان سرمایه شخص بوده و ایضاً بدون واسطه توسط سرمایه خلق می‌شود. به بیان مختصر، سرمایه‌داری توانسته فرایند انباشت ثروت سنتی خود که «پول-کار-پول» یا «پول-کالا-پول» بوده را با واسطه‌زدایی به «پول-پول» تبدیل نماید و سرمایه بدون هیچ کاری و هزینه‌ای به سود خواهد رسید و انباشت آن صورت خواهد گرفت.

نتیجه

          با وجود این که امروز به نظر می‌رسد سرمایه‌داری با دولت سازگار نیست، سرمایه‌داری کار خود را با دولت‌ها شروع کرد. همانطور که وبر تمام قد پشت این دیدگاه ایستاده که عامل اصلی ظهور سرمایه‌داری در اروپا ناشی از تحولاتی است که دولت‌های مدرن ایجاد کردند. با رشد و گسترش روزافزون سرمایه‌داری و نفوذ آن در تمام نظامات اجتماعی، مناسباتی که اکنون توسط تمرکز قدرت در دولت‌ها وجود دارد برای سرمایه‌داری موانعی ایجاد کرده است. با وجود این‌که سرمایه‌داری هنوز به حمایت دولت در مسیر جهانی شدن نیاز دارد، اما روزی می‌رسد که تنها یک واسطه اضافی خواهد بود که نرخ سود را کاهنده کرده و جلوی نظم طبیعی دنیای سرمایه‌داری را خواهد گرفت. در این میان مثل همیشه، سرمایه‌داری از تکنولوژی جهت افزایش بهره‌وری و کوتاه کردن دست دولت‌ها استفاده خواهد کرد. جریانات تمرکززدایی تازه شروع این ماجراست! با ظهور و پیشرفت چشم‌گیر تکنولوژی در دهه اخیر و همچنین پیدایش ارزهای دیجیتال و فناوری بلاکچین، برپایی جامعه بدون دولت دیگر آرزویی دور و دست نیافتنی نخواهد بود. و بیت‌کوین، پیش‌قراول جنگ با دولت است.

 

[1] اشاره به اصطلاح «دست نامرئی» که نظریه آدام اسمیت درخصوص کارکرد بازارهای آزاد بود.